برخیز
که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی
همه خوابند ، کسی را به کسی نیست
آزادی
و پرواز از آن خاک به این خاک
جز
رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این
قافله از قافله سالار خراب است
اینجا
خبر از پیش رو و باز پسی نیست
تا
آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم
که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست
من
در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما
آن
سان شده ام گم که به من دسترسی نیست
آن
کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت
این باغ منم ، خار و خسی نیست
امروز
که محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا
که می آیی به سراغم نفسی نیست
در
عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی
همه ی بودن ما جز هوسی نیست
ه.ا.سایه
43867 بازدید
32 بازدید امروز
35 بازدید دیروز
138 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian